وب نوشت های احمد عباسی

چند کلمه در شرح محتوای وب‌سایت...

سفرنامه کربلا قسمت اول

کربلا سرزمینی که از آن بلا می خیزد یا سرزمینی که جای جای ان متبرک و مقدس است و جای پای بهترین مخلوق است که خون خود و بهترین عزیزانش را در این راه فدا کرده است.

دوستانی دارم که چندین بار به کربلا سفر کرده اند و من پای در گل مانده بودم. نمی دانستم که آیا واقعا دوست دارم که به زیارت ائمه بروم یا نه. اصلا این امر را برای خودم دور می دیدم. من کجا و کربلا کجا من کجا و توفیق و لیاقت سفر به سرزمین افلاکیان سر بر افتاب کجا؟

همسرم گفت که اگه ممکنه توی این تابستان سفری به کربلا داشته باشیم من قبول کردم ولی اصلا خودم را برای چنین سفری مهیا نکرده بودم. یه باری به سایت عتبات سر زده بودم و اسم خودم و همسرم را نوشته بودم ولی توی قرعه کشی اسممان در نیامد. شاید هم اگر در می آمد آمادگی رفتنش را پیدا نمی کردم. برای بار دوم هم رفتم توی سایت ثبت نام کردم. کفرم در آمده بود این دیگه چه سیستمی که باید هر بار باید ثبت نام کنی و هر بار قرعه کشی می کنند. بابا بیایید و اونهایی که ثبت نام کرده اند رو مرحله به مرحله قرعه کشی کنید اونوقت از نو ثبت نام کنید. هی چی دوباره ثبت نام کردم ولی با این فرق که این دفعه به اسامی مسافران چهار نفر دیگه اضافه کردم کسانی که می دونستم اگه بانی بشم و اونها رو ببرم خیر زیادی داره. یکی مادر بزرگ خانم بود که خانم به تمام معنا فهمیده و آرامیه؟ من ایشونو از مادر بزرگهای خودم بیشتر دوستش دارم به همین خاطر مادر بزرگهای خودم از من خیلی خوششون می یاد. به اضافه مادر بزرگ خانمم مادر زن و خواهر خانم و عمه خانمم و مادر خودم رو هم اضافه کردم. گفتم اسماشون رو می نویسم حالا اگه تونستن می یان و اگه نتونستن چیزی نمی شه. من اعتقاد عجیبی به چند نفر از همراهانم داشتم و می دونستم که به واسطه این عزیزان درگاه خداوند من سراپا گناه رو به در گاه و بارگاه بهترین عزیزش راه میده. 

همین طور هم شد. ولی یه اتفاق عجیب افتاد. بعد از ثبت نام دوم سری به سایت عتبات زدم دوباره اسممون در نیامده بود. ناراحت شدم به خانمم هم خبر دادم اون هم ناراحت شد. سیزده رجب بود رفته بودم یه کادو برای خانمم بخرم که بهم زنگ زد و گفت یه کارت ورود به اعتکاف به دستش رسیده از کسی که نمی تونه توی اعتکاف شرکت کنه و از من اجازه خواست تا توی اعتکاف شرکت کنه من هم اجازه دادم تا بره.

برگشت





من و دنیای وبلاگ نویسی

باباجان عزیز دلم وبلاگ نویسی به خدا حوصله می خواد. اخه یکی نیست بگه آدم حسابی اینقدر وبلاگ این ور اونور درست نکن تو که به هیچ کدوم رسیدگی نمی کنی و حداقل ماهی یه پست توی هیچ کدوم نمی گذاری پس بی کاری هی چپ و راست توی این سایت و او سایت برای خودت وبلاگ درست می کنی که چی برو یه به همون وبلاگهای قبلیت یه سری به سر و گوششون بکش به خدا اونقدر بازدید کننده پیدا می کنی که توی این هزارتا وبلاگ که هر روز به تعدادشون اضافه می کنی پیدا نمی شه.

وبلاگ نویسی وقت می خواد انگیزه می خواهد حوسله و رسیدگی می خواد باید وبلاگتو مثل بچه ات رسیدگی کنی ببینی کجاش می لنگه کجاش کم و کسری داره اونهایی که به وبلاگت سر می زنند دنبال چی می گردند و ببینی اگه توی وبلاگت نیست براشون فراهم کنی.

وبلاگی می مونه و همیشه زنده است که صاحبش انگیزه ای قوی برای ایجادش داشته باشه وگرنه با انگیزه ها و دواعی فصلی بعد از گذشت یه مدت دیگه چیزی حالی برای نوشتن برای آدمی نمی مونه






گزارش تخلف
بعدی